نویسنده: نعیم قاسم
مترجم: محمد مهدی شریعتمدار


 

تجاوز ژوئیه 1993

جنبش مقاومت عملیات نظامی خود را با کارایی و پشتکار ادامه داد و حمله به موقعیت های دشمن، کمین برای گشتی های آن و وارد آوردن خسارت های انسانی پیاپی در میان سربازان و مزدوران دشمن را سامان داد.
دشمن تصمیم به تجاوز به خاک لبنان گرفت و این تجاوز صبح روز یکشنبه 25 ژوئیه آغاز و تا شامگاه 31 ژوئیه 1993، به مدت هفت روز پیاپی ادامه یافت.
اهداف دشمن، آن گونه که شیمون پرز وزیر خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرد، چنین بود: «حملات دارای دو هدف است: 1- آنان که حملات مستقیمی علیه ما صورت می دهند و به ویژه حزب الله، 2- جلب توجه ساکنان لبنان و دولت های ذیربط به ضرورت اعمال فشارها برای توقف فعالیت حزب الله ». (1) ایهود باراک رئیس ستاد ارتش صهیونیستی نیز به دولت لبنان هشدار داد که «باید حزب الله را خلع سلاح کند وگرنه اسرائیل خود دست به این اقدام خواهد زد.» (2)
اهداف این تجاوز آشکار بود و بر موارد زیر تمرکز داشت:
1- توقف فعالیت حزب الله و خلع سلاح آن، از راه وارد آوردن ضربه نظامی سنگین به زیر ساخت های آن.
2- ایجاد شکاف در روابط حزب و مردم تا بر حزب الله فشار وارد کنند و آن را از لحاظ مردمی مورد محاصره قرار دهند.
3- فشار بر دولت لبنان برای اتخاذ تدابیر لازم به منظور جلوگیری از مقاومت.
اسرائیل تجاوز خود را با استفاده از نیروی هوایی، توپخانه و نیروی دریایی انجام داد. حملات اسرائیل، جنوب لبنان، مناطقی در بقاع و بقاع غربی و اردوگاه فلسطینی «البارد» را در شمال و نیز منطقه «الناعمه» در نزدیکی پایتخت را در برگرفت. منابع نیروهای بین المللی فعال در لبنان، تعداد 1224 حمله هوایی و ریختن بیش از 28 هزار بمب با اوزان مختلف را تنها در پنج روز اول حمله ثبت کردند. (3) جنبش مقاومت از زبان دبیر کل خود سید حسن نصرالله اعلام کرد: «ما خود را در حالت جنگ همیشگی با این دشمن می بینیم و عملیات دفاع از مردم ما در جنوب و بقاع غربی، بی آن که مقید به ضابطه معین با خطوط قرمز تحمیلی دشمن باشد، ادامه خواهد یافت و این مقاومت است که مقررات نبرد را تعیین می کند.» (4) موشک های کاتیوشا در پاسخ به تجاوز اسرائیل، به سوی شهرک های صهیونیست نشین شمال فلسطین شلیک شد. خبرگزاری فرانسه، این موشک ها را چنین توصیف کرد: «جهنمی از موشک ها که شلیک آنها 10 ساعت پیاپی ادامه یافت و حالتی از هراس واقعی ایجاد کرد. این توصیفی است از وضعیت شهرک های الجلیل که پس از شنیدن آژیر آمبولانس ها که در خیابان های خالی از عابران در رفت و آمد بودند، ملاحظه می شد.»
منابع اطلاعات نظامی دشمن چنین برآورد کرده بودند که حزب الله دارای پانصد موشک کاتیوشاست که در طول چند روز به پایان می رسد و در آن صورت، سلطه نظامی ارتش اسرائیل به طور کامل برقرار خواهد شد، حزب به زانو در خواهد آمد و در اثر ضربه های پیاپی، ناتوان از حرکت خواهد بود. اما بعداً دشمن آمادگی حزب را برای نبردی طولانی با توش و توان بسیار بالا لمس کرد و دریافت که نابودی آن، امری ناممکن است. زیرا علاوه بر شلیک فشرده موشک های کاتیوشا به شهرک های صهیونیست نشین شمال فلسطین، مقاومت اسلامی سی رشته عملیات نظامی را در طول هفت روز علیه تجاوزگران انجام داد که بعضی از آنها، بیش از 10 موقعیت نظامی دشمن را در آن واحد مورد هدف قرار داد و این همه، با وجود تجاوزات نظامی مستمر که آسمان منطقه را پوشش داده بود، صورت گرفت.
در نتیجه اسرائیل به میانجی و حامی آمریکایی خود پناه برد تا راه حلی شکل دهد که مفاد آن، توقف شلیک موشک های کاتیوشا به شهرک ها، در مقابل توقف تجاوز اسرائیل بود. حزب الله موافقت خود را با این معادله به سوریه اعلام کرد؛ معادله ای که شلیک موشک های کاتیوشا را با تجاوز به غیر نظامیان پیوند می داد. این اقدام به مثابه حمایت از غیر نظامیان لبنان و کاهش قدرت اسرائیل برای اعمال فشار تلقی شد و صهیونیست ها را در یک نبرد نظامی مستقیم با نیروهای مقاومت درگیر می ساخت. تصمیم نهایی این بود که تجاوز اسرائیل، در مقابل توقف شلیک موشک های کاتیوشا، در ساعت شش بعد از ظهر روز سه شنبه 31/ 7/ 1993 متوقف شود و بدین ترتیب «تفاهم ژوئیه» به عنوان نتیجه این توافق شفاهی از طریق میانجی ها و بدون وجود هر گونه متن مکتوب شکل گرفت.
در نتیجه این تجاوز 140 غیر نظامی شهید شدند که 13 تن از آنان، از نیروهای مقاومت اسلامی بودند. پانصد زخمی و در حدود دویست هزار آواره از 120 روستا در جنوب لبنان و ویرانی کلی یا جزیی هزاران خانه (5) از دیگر نتایج این تجاوز بود. اما مقاومت اسلامی و لبنان، پیروز از این نبرد بیرون آمدند و دشمن نتوانست در تحقق اهداف خود به طور مستقیم موفقیتی حاصل کند.
سه روز پس از پایان تجاوز اسرائیل ناگهان شوک جدیدی وارد شد. بعضی از مسئولان لبنان از یک فتنه احتمالی، میان حزب الله و طرف های دیگری در جنوب لبنان سخن آغاز کردند که می توانست به درگیری های خونین داخلی بینجامد. این اظهارات درباره فتنه احتمالی، روزهایی چند تکرار شد و پس از آن، اعزام ارتش به جنوب لبنان، برای عهده دار شدن مسئولیت امنیت و حل مشکل مطرح شد. منابع نظامی لبنان اعلام کردند که حضور ارتش «زیر پرچم کسی نخواهد بود و بر اساس توافق صورت نخواهد گرفت، بلکه به طور مطلق همه را در بر خواهد گرفت و حمل سلاح و انتقال آن ممنوع خواهد شد».(6) مفهوم این سخنان آن بود که آنچه نیروهای اشغالگر در طول تجاوز خود، از تحقق آن ناتوان بودند، از راه بهانه ایجاد فتنه و اعزام ارتش لبنان به مناطق تماس در جنوب، امکان تحقق می یافت تا مقاومت از ادامه عملیات خود باز داشته شود و اسرائیل، به تضمین های امنیتی مورد نظر خود دست یابد.
این تحول را نمی توان جدا از مذاکرات محرمانه ای دانست که میان آقای یاسر عرفات رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین و اسحاق رابین رئیس دولت اسرائیل، از طریق نمایندگان آنها در اسلو پایتخت نروژ جریان داشت و منجر به قراردادی ننگین شد که در 13 سپتامبر، با عنوان «نخست غزه - اریحا» علنی شد. هدف مذاکرات اسلو، پایان دادن به انتفاضه نخست فلسطینی ها علیه اشغالگران اسرائیلی بود. و بدین ترتیب، اقدامات سیاسی در لبنان، هماهنگ با گام های مذاکره کنندگان فلسطینی صورت می گرفت و اسرائیل را کلاً از عملیات مقاومت آسوده خاطر می ساخت تا زمینه برای راه حل های سیاسی، به سبک اسرائیلی ها فراهم شود و سوریه نیز تنها بماند و در گوشه ای محاصره شود. در اینجا سرعت عمل سوریه که خطر این اقدام رایگان به سود اسرائیل را درک کرده بود و مذاکراتی که با مسئولان لبنان صورت گرفت، به بی اثر ماندن و لغو تصمیم اعزام ارتش به جنوب لبنان برای سرکوب مقاومت انجامید و به جای آن، حضور محدود ارتش در بعضی از روستاها مقرر شد که در معادلات موجود برای استمرار و تداوم مقاومت علیه اشغالگران اسرائیلی، تغییری ایجاد نمی کرد.
رویارویی با نیروهای اشغالگر تداوم یافت. عملیات کیفی «شیحین» در داخل نوار مرزی اشغال شده صورت گرفت و نیروهای مقاومت اسلامی، بمبی را در یک گشتی صهیونیستی در 19/ 8/ 1993 منفجر کردند و دشمن به کشته شدن هفت نفر و زخمی شدن تعدادی دیگر اعتراف کرد. اسحاق رابین رئیس دولت اسرائیل، پس از این عملیات اظهار داشت: «من متأسفم که حزب الله بر ما چیره شد.» (7) دوازده ساعت پس از عملیات، هواپیماهای جنگی اسرائیل، حمله ای علیه منطقه بعلبک، در اطراف «بورضای»، «جنتا» و «نبی شیت» انجام دادند، اما جایی مورد اصابت قرار نگرفت. دشمن به این واکنش اکتفا کرد تا خود را در ورطه واکنش حزب الله و شلیک موشک های کاتیوشا در نیندازد.

قتل عام 13 سپتامبر

وقتی که قرارداد اسلو علنی شد و تصمیم به امضای آن میان طرفین فلسطینی و اسرائیلی در 13 سپتامبر 1993 اتخاذ شد، حزب الله با همکاری احزاب لبنان و گروه های فلسطینی، تظاهراتی برای محکومیت و مردود شمردن این قرارداد در روز امضای آن سامان داد که در ساعت 2 بعد از ظهر از برابر مسجد امام مهدی (عج) در منطقه غبیری در جنوب بیروت شروع شد. به بهانه تصمیم دولت لبنان مبنی بر ممنوعیت انجام تظاهرات در همه خاک لبنان به دلایل امنیتی، تماس های فشرده ای برای جلوگیری از برپایی این تظاهرات صورت گرفت. الیاس هراوی رئیس جمهوری شخصاً مسئولیت دفاع از ممنوعیت تظاهرات را بر عهده گرفت و از «بشاره مرهج» و زیر کشور (8) و «محسن دلول» وزیر دفاع خواست که دستگاه های امنیتی را در اجرای تصمیم دولت - که رئیس آن رفیق حریری در خارج از کشور بود - وادار به انجام وظیفه خود کنند.
با این همه، دعوت کنندگان بر انجام تظاهرات اصرار ورزیدند و در عین حال، همه تلاش خود را برای دستیابی به توافقی با دولت لبنان در مورد آن به کار بردند. این تظاهرات، برای مدتی کوتاه از زمان اعلام شده برای برگزاری آن به تعویق افتاد تا آن که در مورد شروع آن با محسن دلول وزیر دفاع توافقی صورت گرفت، با این شرط که مسیر آن کوتاه تر باشد و تعدیلی در آن صورت گیرد.
حزب الله بر اساس علاقه شدید خود برای تحقق هدف از تظاهرات و اعلام موضع در محکومیت توافق اسلو، تعدیل را پذیرفت و تظاهرات برگزار شد. راهپیمایان تنها چند ده متر پس از حرکت به سوی جاده فرودگاه - بر اساس خط سیر اعلام شده و مورد توافق - ناگهان با گشودن آتش سنگین از سوی نیروی ارتش لبنان که در پل فرودگاه مستقر بود، روبرو شدند و در نتیجه 9 تن از آنان و از جمله دو تن از خواهران شهید و دهها تن مجروح شدند. برای جلوگیری از فتنه، فوراً تعلیماتی به تظاهر کنندگان داده شد تا اوضاع را آرام کنند و هیچ واکنشی نشان ندهند.
حزب الله در برابر یک ماجرای ناگهانی قرار گرفت، به ویژه آن که این راهپیمایی در پی دستیابی به توافق آغاز شده بود. اطلاعاتی روشن فراهم آمد که علاقه مندی بعضی از ارکان حاکمیت را برای کشاندن حزب الله به یک رویارویایی داخلی مورد تأکید قرار می داد. هیچ کس مسئولیت این اقدام را برعهده نگرفت و همگان این قتل عام را به خطایی مرتبط دانستند که در ابلاغ مسأله به ارتش رخ داده بود. در آن شرایط، چنانچه تظاهر کنندگان واکنشی در برابر اقدام عناصر ارتش نشان می دادند، مسئولیت حمله به ارتش لبنان بر عهده آنان قرار می گرفت و چنین وانمود می شد که ارتش به دفاع از خود پرداخته است. در نتیجه، مقدمه تدابیر میدانی دیگری فراهم می شد که به فتنه می انجامید و مقاومت را در کژراهه و هزار توی بازتاب های توافقات اسلو در می انداخت. به رغم خشونت بار بودن قتل عام جاده فرودگاه که به مثابه قتل عام محکوم کنندگان توافقات اسلو بود و با خون مجاهدان لبنان آمیخته شد، با این همه شکیبایی حزب الله و همراهی خانواده های شهیدان، فرصت را از دست کسانی گرفت که در تلاش بودند تا حزب را از اهداف خود منحرف و آن را در نزاع های داخلی درگیر کنند.
در پی این رویداد و بازتاب های آن و به ویژه با توجه به مسئولیت دولت در مورد خون هایی که بر زمین ریخته شد، تشنج میان حزب الله و دولت به مدت یک سال و هشت ماه تداوم یافت، بدون آن که به صورت واکنشی حساب نشده جلوه کند، چرا که در میان توجهات حزب، اولویت با تداوم مقاومت بود. تا این که پرونده این حادثه در نیمه مه 1995 بسته شد. هیأت عالی امداد که آقای رفیق حریری رئیس دولت ریاست آن را بر عهده داشت، در بیانیه ای چنین اعلام کرد: «این هیأت، قربانیان حادثه اسفبار 13 سپتامبر را در شمار کاروان شهیدان میهن و مقاومت تلقی می کند که به دفاع از سرزمین و خاک میهن و مقدسات ایمان داشتند و راه حل های بخشی و انفرادی را مردود دانستند و در این راه گرانبهاترین چیزهای ممکن را ایثار کردند.» (9) حزب الله نیز در بیانه ای چنین پاسخ داد: «پس از تأمل در مفاهیم سیاسی این تصمیم، ما آن را اقدامی نیکو در راه بسته شدن این پرونده تلقی می کنیم و بی گمان، این اقدام آرزوها و اهداف این شهیدان مطهر را برآورده می کند.» (10)

تجاوز آوریل 1996

با هدف حمایت از اسرائیل و با عنوان «سازندگان صلح» کنفرانس سران «شرم الشیخ» در مصر، در روز چهارشنبه 13 مارس 1996 برگزار شد. آمریکا کشورهای جهان و اغلب کشورهای عربی را در این کنفرانس بسیج کرد و در بیانیه پایانی آن، همگان به «باز داشتن دشمنان صلح از نابود کردن فرصت حقیقی صلح و انجام تدابیر دو جانبه برای مبارزه با تروریسم» دعوت شده بودند. (11)
کنفرانس سران شرم الشیخ در فضایی برگزار شد که چهار عملیات شهادت طلبانه را جنبش حماس در فلسطین، در فاصله 24 فوریه و 14 مارس 1996 انجام داده بود. حزب الله نیز در پاسخ به حملات اسرائیل علیه غیر نظامیان که در 30 مارس در یاطر و 9 آوریل در برعشیت صورت گرفته بود، اقدام به شلیک موشک های کاتیوشا به سوی شهرک های صهیونیست نشین در شمال فلسطین کرده بود و پیش از آن نیز، عملیات شهادت طلبانه شهید علی اشمر در 20 فوریه در مثلث عدیسه - رب ثلاثین در جنوب لبنان انجام گرفته بود.
تجاوز آوریل، پگاه پنجشنبه 11 آوریل 1996 با یک حمله هوایی در ساعت چهار و بیست دقیقه صبح به منطقه تله الکیال در شهر بعلبک آغاز شد پس از آن، حملات هوایی پراکنده ای در همان روز به ساختمانی در عین بوسوار در اقلیم التفاح و پس از آن به ارتش لبنان، در نزدیکی آسایشگاه شهر صور و سپس به یک ساختمان در حومه جنوبی بیروت، در منطقه «حاره حریک» و به فاصله چند متر از مقر شورای حزب الله صورت گرفت. این نخستین بار پس از تجاوز اسرائیل در سال 1982 بود که حومه جنوب بیروت مورد حمله هوایی قرار گرفت. تجاوز اسرائیل به تدریج گسترش یافت و همان گونه که فرماندهان دشمن ابراز داشتند، عملیات فشرده و تدریجی، با هدف فشار پیگیر برای تحقق اهداف مورد نظر صورت گرفت.
دشمن تجاوز خود را «خوشه های خشم» نام نهاد، تجاوزی که شدیدتر از تجاوز ژوئیه 1993 بود، مناطقی وسیع تر را در برگرفت و 16 روز ادامه یافت و با انجام قتل عام های چهار گانه سحمر در روز دوم، آمبولانس منصوری در روز سوم، نبطیه فوقا و قانا در روز هفتم و جمعاً 117 غیر نظامی شهید و 127 زخمی به جای گذاشت، مشهور شد. تعداد کل شهیدان تجاوز آوریل، 250 تن بود که از میان آنان، 14 تن از نیروهای مقاومت اسلامی بودند. همچنین این تجاوز آوارگی وسیعی را در جنوب لبنان در پی داشت که صدها هزار نفر را در برگرفت. ویرانی های به جا مانده نیز گسترده و فراگیر بود و بسیاری از زیر ساخت های اقتصادی و خدماتی و نیز در حدود هفت هزار خانه (12) دچار آسیب کلی یا جزیی شد.
اما مقاومت اسلامی پایداری سرسختانه ای از خود نشان داد، به گونه ای که دشمن را شگفت زده کرد - شلیک موشک های کاتیوشا به طور روزانه ادامه یافت و مجاهدان با استفاده از تجربیات تجاوز قبلی دشمن، نقشه هایی مناسب برای رویارویی با تجاوزات هوایی جدید طراحی کردند و در نتیجه، اسرائیل نتوانست حتی یک نفر از مجاهدان ما را در طول نبرد، از راه هدف گیری مستقیم مورد اصابت قرار دهد یا حتی یک سکوی شلیک موشک را از پرتاب موشک باز دارد. سازوکار توزیع امکانات نظامی نیز به گونه ای بود که در زمان بسته شدن راه های امدادی پشت جبهه و پوشش هوایی فضای درگیری از سوی دشمن، امکان تداوم نبرد را ایجاد می کرد. افراد مشکوک نیز از صحنه درگیری ها به مناطق دیگری برده شدند و در نتیجه، دشمن از ارتباط زمینی با بعضی مزدوران مخفی خود ناکام ماند. برعکس برآوردهای صهیونیست ها، شدت وگسترش بمباران، تا هنگام آتش بس مانع از ادامه موج واکنش مقاومت اسلامی در شلیک موشک نشد.
اهداف این تجاوز عبارت بود از:
1- ضربه زدن به حزب الله و پایان بخشیدن به عملیات مقاومت و جلوگیری از اصابت موشک های کاتیوشا به شهرهای صهیونیست نشین اسرائیل.
2- فشار بر دولت لبنان برای اتخاذ تدابیر عملی و میدانی در جلوگیری از عملیات مقاومت.
3- آواره ساختن فشرده مردم و تهدید روستاها برای ایجاد شکاف میان مردم و مقاومت.
4- نیاز شیمون پرز به یک پیروزی نظامی که او را در رقابت انتخاباتی برای دستیابی به سمت ریاست دولت در اسرائیل (نخست وزیری) یاری کند، به ویژه آن که او بر خلاف سایر رؤسای دولت و نخست وزیران، تنها فرد غیر نظامی بود.
5- از بین بردن توان لبنان و محروم ساختن سوریه از قدرت و نیروی موجود خود در لبنان و تفکیک فرایند تصمیم سازی در دو کشور.
6- استفاده از نتایج تجاوز برای تعدیل تفاهم ژوئیه، به گونه ای که منجر به توقف عملیات مقاومت در نوار مرزی اشغال شده شود.
اسرائیل نسبت به امکان تحقق هدف های خود مطمئن بود. حمایت های سیاسی در کنفرانس شرم الشیخ پوشش بین المللی مهمی برای این رژیم ایجاد کرده بود، آمادگی های نظامی به شکل خوبی تدارک دیده شده بود و علاوه بر آن، اقدام به ارتکاب قتل عام ها برای مرعوب ساختن مردم لبنان و افزایش تجاوزات و آواره کردن ساکنان آن کرده، روی ناتوانی حزب الله در مقاومت و تحمل نبرد حساب باز کرده بود. همه اینها از دید دشمن اسرائیلی، عوامل مؤثری در تأمین موفقیت برنامه مورد نظر تلقی می شد.
همگام با حرکت فعال نظامی، حزب الله دست به تحرک سیاسی گسترده ای زد و از طریق مسئولان خود، تعامل با همه رسانه های گروهی منطقه ای و بیگانه را برای بیان وضعیت آغاز کرد؛ بیانیه های پیاپی برای تشریح یکایک رویدادها صادر کرد، به برقراری تماس ها با نیروهای سیاسی متعددی پرداخت و همه احزاب لبنان را به برگزاری یک همایش ملی گسترده در هتل الکساندر در اشرفیه - هتلی که مقر فرماندهی اسرائیل در تجاوز 1982 بود - دعوت کرد تا نمادی از وحدت لبنانی ها در رویارویی با تجاوز باشد. سیدحسن نصرالله دبیر کل حزب و حاج حسین خلیل معاون سیاسی او به منظور تداوم تماس ها با کادر رهبری سوریه به دمشق رفتند و دیدارهای فشرده ای با آقای فاروق الشرع وزیر خارجه سوریه انجام دادند که در آن، به تبادل اطلاعات و یپشنهادها و بررسی دقیق ترین جزئیات برای هماهنگ سازی مواضع طرفین پرداختند. هم چنین هماهنگی لازم با همه فعالانی که در آن زمان در سوریه حضور داشتند و در رأس آنان، دکتر ولایتی وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران، در 19 آوریل صورت گرفت.
در سطح اجتماعی نیز حزب الله تلاش وسیعی انجام داد و با همکاری نهادهای دولتی و ملی، پناه دادن به مهاجران و تأمین غذا، پوشاک و بهداشت و درمان را سازمان دهی کرد. پس از برقراری آتش بس نیز در بازگرداندن مردم به روستاهای خود مشارکت جست و تلاش فعالانه ای برای بازسازی منازل آسیب دیده از تجاوز از خود نشان داد.
قتل عام قانا، نتایجی معکوس برای اسرائیلیان داشت و به جای آن که رعب در دل مردم بیندازد و نیروهای مقاومت را دچار دستپاچگی کند، به محکومیت بین المللی اسرائیل انجامید. با این همه، اسرائیل کوشید تا همه توان خود را برای تداوم برنامه هایش به کار گیرد. 9 روز پس از این قتل عام و پس از آن که ناتوانی اسرائیل در برابر کار آمدی مقاومت، پایداری مردم و همکاری با ارتش لبنان و هم آوایی با دولت لبنان آشکار شد، آتش بس برقرار گردید.
اسرائیل از طریق «وارن کریستوفر» وزیر خارجه آمریکا، پیشنهاد ترک موقت مخاصمه را تا برقراری آتش بس مطرح کرد. بعضی از مسئولان، در اقدامی یک جانبه در یکی از جلسات شورای وزیران لبنان، تا آستانه موافقت با این پیشنهاد پیش رفتند. اما حزب الله آن را رد کرد و خطرهای آن را که از جمله آنها باقی ماندن ابتکار عمل در دست اسرائیل بود، بی آنکه متعهد به توقف تجاوز باشد، تبیین کرد. حزب الله کسانی را که در افق راه حل های سیاسی حرکت می کردند، نسبت به توان حزب در تداوم حضور در میدان نبرد و انجام عملیات ایذایی علیه اسرائیل برای مدت طولانی کاملاً مطمئن ساخت. در نتیجه، اندیشه ترک مخاصمه فرو ریخت و همه تلاش ها در جستجوی راه حل همه جانبه به کار گرفته شد.
بعضی از آنان، مسأله امضای قرارداد آتش بس و نقش دولت لبنان را در این مورد مطرح کردند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله، پاسخ حزب را به این اشکال چنین مطرح کرد: «اساساً امضای توافق مکتوب با دشمن اسرائیلی در مورد حزب الله متصور نیست و با هیچ کس رقابت نخواهیم کرد که طرف امضا کننده چنین توافقات مکتوبی باشیم.» (13)
پوشیده نماند که حزب الله از تجاوز اسرائیل نگرانی نداشت، بلکه نگرانی ما از واقعیت های سیاسی داخلی لبنان و این امکان که بعضی خنجر از پشت بزنند و حزب الله در برابر چنین دستاورد مهمی ضعیف و ناتوان شود، بوده است.
با پیگیری مستقیم مرحوم حافظ اسد رئیس جمهوری فقید سوریه، این کشور توانست توافق مکتوبی که درخور خواست های مقاومت باشد، به انجام برساند که به «تفاهم آوریل» موسوم شد. این توافق به دلیل اختلاف در مورد یک کلمه، یک روز کامل به تعویق افتاد. طرف آمریکایی متنی پیشنهاد کرد که در آن، از عدم استفاده از مناطق غیر نظامی به عنوان پایگاه هایی برای «آغاز» حملات نظامی مقاومت سخن به میان آمده بود و مقاومت با آن موافقت نکرد و خواستار اصلاح متن شد، به نحوی که در آن، عدم استفاده از این مناطق به عنوان پایگاه هایی برای «انجام» حملات نظامی، ذکر شود. روشن است که میان دو واژه آغاز و انجام تفاوت بسیاری وجود داشت. بر اساس متن پیشنهادی حزب الله، نیروهای مقاومت می توانستد، از جایگاه های امن حرکت خود را آغاز کنند، بی آن که دشمن بتواند آنها را بمباران کند، چرا که منجر به نقض تفاهم نامه و در نتیجه روبرو شدن شهرک های صهیونیست نشین شمالی با حملات موشک های کاتیوشا، به عنوان واکنشی در برابر نقض توافقات خواهد شد. در نتیجه، مناطق غیر نظامی، نقطه آغاز و نه پایگاه شلیک خمپاره ها علیه اسرائیل خواهد بود و این امر، با سیاست مقاومت، در هدف گیری مستقیم عناصر اشغالگر هماهنگی کامل دارد.
تلاش حزب الله در تبلور تفاهم مکتوب آوریل همراه با موفقیت بود، تفاهمی که هم زمان با اعلام آتش بس در ساعت 6 بعدازظهر 27 آوریل 1996 پا به عرصه وجود گذارد. وجه تمایز این تفاهم با تفاهم ژوئیه، مکتوب بودن آن و داشتن سازوکار پیگیری از طریق یک کمیته پیگیری پنج جانبه بود. این تفاهم، با طرح موضوع حق دفاع از خود و بی طرف دانستن غیر نظامیان، اقرار دشمن را به مشروعیت مقاومت در پی داشته است. وجه اشتراک این تفاهم با تفاهم ژوئیه در آن است که بر عدم بمباران غیر نظامیان و تأسیسات غیر نظامی لبنان توسط اسرائیل، در مقابل عدم شلیک موشک های کاتیوشا و هدف گیری غیر نظامیان در شهرهای صهیونیست نشین شمالی توسط حزب الله تأکید دارد.
ایران نقش فعالی در مذاکرات جاری در دمشق، از طریق وزیر خارجه اش دکتر ولایتی ایفا کرد. سوریه، ایران و مقاومت، در مشارکت دادن فرانسه برای حضور در کمیته تفاهم و در کنار سوریه و ایران موفق بودند. تعداد طرف ها در کنار آمریکا و اسرائیل به پنج طرف رسید و در نتیجه، گروه نظارت بر تفاهم، گروهی متوازن تلقی شد.
موفقیت مهم تر را باید در حمایت وسیع مردمی از مقاومت که شامل مسلمانان و مسیحیان همه نیروهای حزبی و همچنین دولت و نهادهای آن شد دانست. سخن از اجماع ملی در پیرامون مقاومت، سخنی رایج بود و مقاومت، تبدیل به اصطلاحی سیاسی شد که همه لبنانی ها آن را به کار می بردند و آن را ابزاری در رویارویی با اشغالگران و ادعاهای آنان و تحرکات فرستادگان و نمایندگان بین المللی به لبنان که در تلاش برای اعمال فشار بر مسئولان برای متوقف ساختن فعالیت مقاومت بودند، قرار دادند. علاوه بر این، پایداری و پیروزی، بعد عربی و اسلامی نوینی در سطح منطقه و رژیم ها و ملت های آن یافت. حزب الله، نیرومندتر از پیش، از این رویارویی، سقوط شیمون پرز در انتخابات ریاست دولت اسرائیل در روز 29 مه 1996، به رغم حمایت های کلینتون رئیس جمهوری آمریکا بود.

عملیات انصاریه

اسرائیل در دام تفاهم آوریل افتاد، تفاهمی که توان اعمال فشار بر مقاومت را از راه حمله به غیر نظامیان، از دست اسرائیل گرفت و آن را مقید ساخت تا در رویارویی نظامی، صرفاً با نیروهای مقاومت درگیر شود. این نیروها نیز دارای قدرت، پویایی و عزم و تصمیم برای حمله به نیروهای اسرائیلی و وارد کردن خسارت به آنان بودند و پس از حمله، می توانستند از دیدها پنهان شوند و انتقام جویی از آنان ممکن نباشد. از ین روست که معادلات ناشی از تفاهم، دقیقاً به سود مقاومت بود. علاوه بر این، ضعف اطلاعاتی اسرائیل نیز باعث شد که هرگز عملیات با کمین ها، شناسایی پیش هنگام نشود و تحقق پیشگیری قبلی آنها برای کاهش خسارت های وارد آمده بر صهیونیست ها و نیروهای لحد ممکن نباشد.
ارتش اسرائیل نقشه کمین گذاری در خطوط عقب را در مناطق آزاد شده برگزید و توانست، بمبی را در منطقه کفور در نبطیه، توسط یک کماندو که شبانه با چتر فرود آمده بود، کار بگذارد که در میان تعدادی از مجاهدان منفجر شد.
رژیم صهیونیستی در صدد تکرار این تجربه در اراضی بایر حریم شهرک انصاریه در شهرستان صیدا بود. در 5/ 9/ 1997 گروهی از کماندوهای برگزیده، از لشکر دریایی شییطت، شبانه از راه دریا، از خط ساحلی گذشتند و هنگام رسیدن به مکان تعیین شده، با یک کمین مستحکم مجاهدان مقاومت اسلامی برخورد کردند و در این رویارویی، همه انواع سلاح ها به کار گرفته شد و پس از سه ساعت درگیری، نتیجه نبرد کشته و زخمی شدن هفده صهیونیست بود که قطعاتی از اجساد بعضی از آنان در همه منطقه پخش شده بود. به رغم دخالت نیروی هوایی اسرائیل و تلاش برای زدودن آثار درگیری در منطقه نبرد، مجاهدان توانستند بعضی از قطعات بدن نظامیان صهیونیست را - مانند دست ها، پاها و صورت یکی از آنان- جمع آوری کنند که بعداً پشتوانه مهمی در روند تبادل اسیران بازداشت شده در زندان های اسرائیلی قرار گرفت.
آنچه دشمن در آن زمان درک نکرد، آگاهی نیروهای مقاومت از اطلاعاتی درباره عملیات مقرر بود. مجاهدان در انتظار سربازان دشمن بودند و از هنگام ورود آنها به ساحل و گذر از باغ ها و مزارع، تا هنگام رسیدن آنها به موقعیت مشخص شده در انصاریه، آنها را تعقیب می کردند و پیش از آن، بمب های سنگینی در مسیرهای مختلف تجهیز کرده بودند تا از راه دور و از طریق بی سیم منفجر شود. تعداد بسیاری از مجاهدان با سلاح های لازم در عرصه نبرد آماده بودند و همه اینها تبیین کننده علت درگیری های فشرده، نوع سلاح های به کار گرفته شده و حجم خسارت های نیروهای اسرائیلی و بالاخره ناچاری نیروی هوایی اسرائیل برای دخالت بود.
عملیات انصاریه اسرائیل را دچار شوک کرد و طرح آن را برای تلاش برای معامله بر سرعملیات مقاومت در درون نوار اشغالی علیه سربازان و مزدوران خود از راه اعمال فشار و بمب گذاری در مناطق پشت خطوط مقاومت، با شکست روبرو کرد. در نتیجه، تفاهم آوریل یک بار دیگر در صدر نشست و پیروزی کیفی جدیدی در پرونده مقاومت ثبت شد.

شهادت فرزند دبیر کل

7 روز پس از عملیات انصاریه، عصر روز 12/ 9/ 1997، نیروهای مقاومت تحرکات یک گشتی اسرائیلی را در منطقه جبل الرفیع در اقلیم التفاح رصد و شناسایی کردند که به سوی هدفی در شهرک عربصالیم در حال حرکت بودند.
دستور لازم به گروه هایی متعدد از نیروهای مقاومت داده شد تا تحرک خود را آغاز و کمین گذاری کنند. در یکی از این گروه ها، فرزند بزرگ دبیر کل حزب الله به نام سیدهادی نصرالله نیز حضور داشت. این گروه با نیروهای اسرائیلی درگیر شد و ضربات قاطعانه ای به آنها وارد کرد و مأموریت خود را بدون آن که صفوف مقاومت کنندگان مورد اصابت قرار گیرد، انجام داد و پس از آن، افراد گروه به خطوط پشت جبهه نبرد عقب نشینی کردند. با این همه، آتش سنگینی که اسرائیلیان علیه مسیرهای بازگشت مجاهدان ریختند، منجر به شهادت سه تن از آنان شد که عبارت بودند از: شهید سید هادی فرزند دبیر کل حزب الله، شهید علی کوثرانی و شهید میثم مغنیه. نفر چهارم توانست، به سلامت برگردد، در حالی که دشمن اجساد شهیدان سه گانه را به دلیل قرار گرفتن مکان عملیات در منطقه اشغال شده با خود برد.
در همین دوره، تیربارهای ضد هوایی وابسته به ارتش لبنان، هلی کوپترهای اسرائیلی را که در صدد بمباران مراکز ارتش بود، مورد هدف قرار دادند که به شهادت شش تن از عناصر ارتش، از جمله ستوان یکم جواد عازار و زخمی شدن هشت تن دیگر انجامید.
شهادت سید هادی شتاب فوق العاده ای به مسیر حرکت حزب الله داد. او فرزند دبیر کلی بود که همه زندگیش را در راه این حرکت وقف کرده بود و زمینه را برای فرزندش فراهم کرد تا انتخاب داوطلبانه خود را در پیمودن این راه نشان دهد.
این اقدام، تنها مشارکتی محدود در یک عملیات نبود، بلکه درهم شکستن موقعیتی خطرناک در خطوط مقدم و اول نبرد بود. معمولاً در چنین مواقعی نشانه ها و بیرق های شهادت از پیش به چشم می خورد. این رویداد، نشانگر سازگاری و انطباق رهبری با خود و دیدگاه ها و طرح های مبارزه است و اجرای عملی این اندیشه ها و درگیر شدن در مواجهه و نبرد با همه دارایی و گذشتن از همه علایق است. شهادت سید هادی، نشان دیگری بر سینه دبیر کل حرکت ما نشاند که نشان از حفظ آرامش و شجاعت او در پیگیری راه، به رغم چالش ها و خطرها داشت. چنین روحیه ای دقیقاً سازگار با تعهد و پایبندی به خط حزب الله بود.
از قضا شب پس از این رویداد، مصادف با برگزاری مراسم چهارمین سالگرد قتل عام 13 سپتامبر در حیاط مقر شورا در حاره حریک بود. از پیش، مقرر شده بود که سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله به این مناسبت سخنرانی کند. ظهر با او تماس گرفتم و پیشنهاد کردم که به دلیل شهادت سید هادی و مصیبت بزرگی که وارد شده و احتمالاً عاطفه پدری مؤثر در این مقام باشد، به جای او سخنرانی کنم. با عزم و قاطعیت به من پاسخ داد که او در مراسم سخنرانی خواهد کرد و مناسب نمی بیند که کوچک ترین نشانه ای از او دیده شود که مورد استفاده دشمن باشد و هیچ ضرورتی نمی بیند که مانع از ایراد سخنرانی او باشد. با این همه، احتیاط بیشتری از خود نشان دادم و گفته خود را تکرار کردم که چنانچه نظرش دگرگون شد، در هر لحظه آماده ایراد سخن خواهم بود. اما او بر فراز منبر رفت تا گفتمان شهادت را با بلاغت هر چه تمام ابلاغ و اعلام کند: «شهادت سید هادی تابلویی است که نشان می دهد، ما در رهبری حزب الله، فرزندان خود را برای آینده تربیت نمی کنیم. ما به فرزندانمان که به خطوط مقدم می روند، افتخار می کنیم و در هنگام شهادت آنان، سرفراز می شویم.» (14)
همه لبنان، یکپارچه برای تبریک و تسلیت شهادت قهرمانان جبل الرفیع و در رأس آنان شهید سید هادی نصرالله به حرکت در آمد. این حرکت همگانی، همچون یک همه پرسی چشمگیر و تقدیری فوق العاده از حزب الله و رهبری آن بود و عنوانی دیگر به افتخارات ثبت شده در مسیر حرکت افزود. می توان گفت که همه مراحل تجاوزهای اسرائیل به پیروزی ها و دست آوردهایی برای مقاومت اسلامی مبدل شد و پیشرفت عملی و روحی، به گونه ای فزاینده، روز به روز رشد می یافت.
از عقب نشینی نیروهای اسرائیلی در اثر ضربه های مقاومت در سال 1985، تا عملیات دو اسیر در سال 1986، تا شهادت شکوهمند سید عباس موسوی (قدس سره) دبیر کل سابق حزب الله که صداقت عملی رهبران حزب را نشان داد، تا تفاهم های ژوئیه و آوریل و عملیات دلاورانه انصاریه و بالاخره شهادت فرزند سید حسن نصرالله دبیر کل حزب، جنبش ما به طور عملی و میدانی، افزایش چشمگیر تأیید مردمی و روی آوردن فزاینده جوانان به سوی مقاومت و بیشتر شدن حمایت ها و پشتوانه های عربی و اسلامی در نگرش ارزشمند خود به حزب الله را لمس کرده است. همه این عوامل، امکان بسیج نیروهای امت را برای همکاری با نیروها و احزاب و سازمان های مقاومت به منظور رویارویی با اسرائیل فراهم ساخت و باور نیروهای سیاسی و از جمله دولت لبنان را نسبت به کار آمدی و اهمیتی که لبنان در اثر عملکرد مقاومت به دست آورده است، دو چندان کرد.
حزب الله در هیچ مرحله ای بر توان خود تکیه نداشت و این پیروزی ها مایه افزایش ایمان، تواضع، توکل بر خدای متعال و اطمینان و اعتماد نسبت به درستی مسیر این حرکت جهادی شد؛ مسیری که باید تا آخر پیمود و همه سختی ها را در راه آن تحمل کرد.

گروهان های لبنان برای مقاومت علیه اشغال

بعضی از نیروها و فعالان، مسأله انحصار مقاومت در حزب الله را مطرح کردند و حزب را مسئول ابتکار عمل برای هر اقدام اجرایی که نقشی در استفاده از نیروهای مستعد و موجود به منظور مقاومت علیه اشغالگران باشد، دانستند.گفتنی است که وضعیت جغرافیایی منطقه جنوب و بقاع غربی و نیز شرایط سیاسی، به هر گروهی اجازه می داد که در صورت اراده، به مقاومت بپردازد. به رغم تلاش های فشرده حزب الله، برای هماهنگی با بعضی از نیروهای حزبی و گروه های فلسطینی به منظور تسهیل مشارکت آنان در عملیات علیه اسرائیل در نوار مرزی اشغال شده لبنان، این اقدام به دلایل بسیاری، با موفقیت مطلوب همراه نبوده است. از جمله این دلایل، علاقه مندی بعضی از گروه ها به این که حضور آنان در مقاومت به ثبت برسد، بی آن که پیامدهای نبرد متوجه آنان باشد یا عناصر شجاع و مورد نیاز را که در هنگام مواجهه با دشمن پایداری داشته باشند، در این نبردها به کار بگیرند و تنها مایلند که به شعارهای سیاسی مقاومت آمیز بسنده کنند. برخی دیگر نیز علاقه مند بودند که حزب الله، یک منطقه جغرافیایی مشخص را به آنها واگذار کند تا نقاط ثابتی ایجاد و حضور خاص خود را رقم زنند. چنین روشی، به دلیل وجود هواپیماهای اسرائیلی که همواره در آسمان لبنان هستند، از امنیت لازم برخوردار نیست و با فعالیت های مخفی مقاومت سازگاری ندارد و از دید مردم روستاها نیز پذیرفتنی نیست و حزب الله نمی تواند مسئولیت چنین اقدامی را بپذیرد. حضور در منطقه برای همگان فراهم بوده است. و تخصیص بخش هایی از آن یا تبدیل آن به خطوط ارتباط میان نیروهای حزبی، اقدام درستی نبود و هیچ کس توان اجرای چنین پیشنهادی را نداشت.
با این همه، موارد محدودی از هماهنگی، در مورد بعضی از گروه ها با موفقیت همراه بوده است اما هیچگاه به سطح برجسته و کارآمدی نرسید. نیروهای علاقه مند به مقاومت نیز به طور مستقل فعالیت خود را انجام و عملکرد خود را اعلام می کردند، اما سطح متمایز عملکرد حزب الله و اولویتی که در مبارزه علیه اسرائیل قایل شده بود، آن را در نوک پیکان مبارزه و در طلیعه فعالیت بارز و مؤثر مقاومت قرار داده بود.
از سویی دیگر، حزب الله گامی اصولی برای همگامی با خواسته های جوانان برداشت؛ افراد مستقل علاقه مند به مقاومت علیه اشغالگران که مایل به عضویت در حزب الله نبودند، زیرا به منظومه فکری و فرهنگی آن ایمان نداشتند و در عین حال، به صلاحیت آن در رهبری فعالیت های مقاومت باور داشتند.
دبیر کل حزب الله در گرامیداشت هفته شهیدان جبل الرفیع در 21 آوریل، تصمیم حزب را برای ایجاد الگویی مبارزاتی و جهادی برای علاقه مندان به فعالیت های مقاومت آمیز که خواهان عضویت در حزب الله نیستند، اعلام داشت. پس از آن، در کنفرانس مطبوعاتی، در تاریخ 3 نوامبر، چارچوب این فعالیت را با نام «گروهان های لبنان برای مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل» اعلام کرد که این گروه هان ها لبنانی هایی را در بر می گرفت که علاقه مند به نبرد با اسرائیل باشند، بدون آن که گرایش فرقه ای، باورها یا گرایش های سیاسی کوچک ترین اثری در پذیرش آنان داشته باشد و تنها شرط حضور آنان، اطمینان از سلامت وضع امنیتی آنان بود، به نحوی که عاملی برای نفوذ اسرائیل نباشند و نیز توان فیزیکی و بدنی آنان بود، آمادگی لازم را برای آموزش و آماده سازی و مشارکت در نبرد داشته باشد.
پس از اعلام تشکیل گروهان ها، صدای زنگ تلفن های اختصاص یافته به تماس علاقه مندان برای پیوستن به این گروه ها خاموش نشد و این نشانگر میزان تشنگی مردم ما برای چنین اقدامی است. کار آموزش نظامی و آماده سازی آنان، با دقت و آرامش و رعایت شدیدترین شرایط امنیتی به لحاظ بیم از نفوذ دشمن شروع شد. یک مطالعه انجام شده در مورد ساختار اجتماعی و سیاسی ملحق شدگان به این گروهان ها (15)، داده های زیر را نشان می دهد:
75 درصد از نیروهای مقاوم این گروهان ها، دارای سنی بیش از 25 سال بودند که نشانگر انتخاب روشن و باور ثابت و نیز رشد فکری و جسمی آنان است.
58/5 درصد از آنان دارای دیپلم متوسطه و مدارک بالاتر و 5/9 درصد مشغول تحصیلات عالی بوده اند. اغلب آنان از جامعه دانشجویی بودند و این مسأله، مرتبط با ماهیت گرایش ها و رویکرد های موجود نزد این گروه از جامعه بوده است.
51 درصد از اعضای سابق و 6/8 درصد نیز از اعضای کنونی احزاب بودند. باقی مانده آنان، یعنی 42/2 درصد دارای تجربه و فعالیت حزبی یا سیاسی نبوده اند. این نسبت ها دال بر اعتمادی است که این مقاومت کنندگان برای ورود در یک تجربه جهادی با حزب الله، ابراز داشته اند.
38 درصد از اهل سنت، 25 درصد از شیعیان، 20 درصد از درزیان (16) و 17 درصد از مسیحیان در میان این نیروها بوده اند. استقبال عمومی مسلمانان، نشانگر واقعیت موجود در میان اقشار آنان و آمادگی و توان مبارزه علیه اسرائیل است، بی آنکه بخواهیم نسبت مسیحیان را دست کم بگیریم. نگاهی به شرایط لبنان و توزیع گرایش ها، باورها و رویکردهای طایفه ای و فرقه ای این نکته را به خوبی نشان می دهد.
نخستین عملیات گروهان ها، پس از آمادگی لازم، در تاریخ 14/ 3/ 1998 انجام شد. تعداد این عملیات، بنا به آمارهای مقاومت، تا تاریخ 15/ 11/ 1999 به 175 عملیات رسید، اما هیچ یک از آنها از نوع عملیات بسیار خطرناک نبود و این مسأله دارای ارتباط با میزان توانایی این نیروها بوده است. شایان ذکر است که افرادی به ما پیشنهاد کردند که تعدادی از جوانان گروهان ها در یک عملیات خطرناک که شهادت نیروها در آن حتمی است، به کار گرفته شوند تا حزب الله دلیلی ملموس برای سطحی که این گروهان ها در مبارزه به آن دست یافته اند، ارائه کند. اما رهبری حزب این منطق را نپذیرفت، زیرا مایل به استفاده از نیروهای مقاومت این گروهان ها، در اهداف تبلیغاتی یا سیاسی نبود. از دید حزب الله، آنان وظیفه خود را انجام می دادند و ما نیز در فراهم کردن شرایط مناسب برای آنان و تأمین حمایت های لازم، در برابرخداوند متعال مسئولیم. هر یک از آنان چنانچه در حال انجام فعالیت جهادی خود، به طور طبیعی به شهادت می رسید، به سرنوشت خود و شهادتی که در آرزوی آن بود، رسیده است و در شیوه اخلاقی ما، تلاش برای دستیابی به نتایج معین نمی گنجد، هر چند که دستاوردهای سیاسی مهمی در بین باشد.
ابتکار گروهان ها، یک الگوی همکاری در موضوعی مشخص به دست داد و تجربه ای گرانسنگ برای گردهم آمدن و وحدت نیروها حول محورها و عناوین مشخص فراهم آورد، به ویژه در جایی که امکان جذب همگان در چارچوب یک دیدگاه واحد وجود داشته باشد و عرصه مبارزه نیازمند بسیج نیروها برای رویارویی در نبردی پرهزینه مانند مواجهه با اشغالگران باشد؛ مبارزه ای که نیازمند به هم پیوستن همه تلاش ها به منظور بیرون راندن دشمن است. در چنین شرایطی شایسته است که همواره در جستجوی روش هایی باشیم که وحدت و اجتماع نیروها را تحقق و فعالیت جمعی و مشترک را تحکیم بخشد.

پی نوشت ها :

1- صفحات عز، فی کتاب الامه، 1993، ص 67.
2- همان.
3- صفحات عز، ص 71.
4- صفحات عز، برگرفته از نشست مطبوعاتی دبیر کل حزب الله در بعلبک در آغاز تجاوز، ص 63.
5- طبق آمار مؤسسه جهاد سازندگی، 4873 منزل بازسازی شد که می توان آن را آمار تقریبی مجموع خانه های آسیب دیده دانست.
6- صفحات عز، 1993، ص 87.
7- هفته نامه العهد، شماره 479، 20 آگوست 1993.
8- وزیر کشور از اجرای تصمیم ممنوعیت خودداری کرد و بعداً موضع مخالف خود را نسبت به تصمیم دولت رسماً اعلام کرد.
9- 1 و 2 هفته نامه العهد، شماره 19 مه 1995.
10- الحرب الثامنه، المرکز الاستشاری للدراسات و التوثیق، ص 29.
11- بنابر آمار مؤسسه جهاد سازندگی، تعداد 6714 باب منزل در مناطق مختلف آسیب دیده از تجاوز آوریل بازسازی شد.
12- الحرب الثامنه، ص 659.
13- سجل النور، قنادیل الی الزمن الآخر، واحد تبلیغات مرکزی حزب الله، ص 227.
14- کتاب «مقاومه وطن و اراده شعب» صادر شده از گروهان های لبنان و نیز مطالعه انجام شده از سوی مرکز مشورتی پژوهش ها و اسناد، تحت عنوان «ساختار اجتماعی - سیاسی و افق های کارکرد» این گروهان ها که در روزنامه الانوار، در تاریخ 5/ 12/ 1999 منتشر شده است.
15- فرقه دُرزی ها یا دُروز (جمع دُرزی) که اشتباهاً در مطبوعات ایران دروزی ها (جمع الجمع) به جای آن به کار رفته است.(م)

منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم